همه چی درباره ی تاریخ
همه چی درباره ی تاریخ

همه چی درباره ی تاریخ

Wellcom

سلسله ی پهلوی و تاریخ معاصر

سلسه پهلوی و تاریخ معاصر
 
  آخرین سلسله نظام شاهنشاهی ایران، سلسلۀ پهلوی بود که رضاخان میرپنج آن را بنیان نهاد و خود 16 سال سلطنت کرد.
   رضاخان در 24 اسفندماه 1255ش در قصبۀ آلاشت از توابع سواد کوه مازندران متولد شد. اندکی پس از تولد، پدرش درگذشت و قیومیت او را عمویش سرهنگ نصرالله‌خان به عهده گرفت. رضاخان از پانزده سالگی  درجات نظامی را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد، به‌طوری که در سال 1297ش به درجۀ سرتیپی و در 1299ش به درجۀ میرپنجی رسید.
  عامل سیاسی کودتا، سیدضیاء‌الدین طباطبائی و عامل اجرائی و نظامی آن رضاخان بود. رضاخان و نیروهایش روز سوم حوت 1299ش وارد تهران شدند و حکومت نظامی اعلام کردند و تمام وزارت‌خانه‌ها و پست تلگراف را تعطیل نمودند. احمدشاه به‌ خواست کودتاچیان سیدضیاء‌الدین را به صدرات منصوب کرد و به رضاخان منصب سرداری داد. رضاخان در 1300ش وزیر جنگ شد. بعد از اعتراضات معتمد‌التجار و مدرس که از نمایندگان مجلس بودند رضاخان استعفا داد اما امنیت شهر با قتل‌های مرموز مختل شد و همین باعث استرداد رضاخان شد.
  احمدشاه در سال 1302ش سردار سپه را به رئیس‌الوزرایی منصوب کرد و خود راهی اروپا شد از آن‌جا که در آن زمان دولت عثمانی از سلطنت به جمهوری تغییر یافته بود، در ایران نیز نظامیان به تحریک سردار سپه خواستار دولت جمهوری شدند لذا طرح جمهوریت تقدیم مجلس شد. اما با بروز تظاهرات به رهبری روحانیون، انصراف از جمهوریت توسط رضاخان اعلام شد. احمدشاه بعد از شنیدن این خبر، رضاخان را خلع کرد اما به علت تهدید نظامیان بار دیگر رضاخان روی کار آمد.
  در سال 1304ش احمدشاه قصد بازگشت به کشور را داشت، اما به دلیل تظاهرات در تهران به علت کمیابی نان منصرف شد. در این اثنا رضاخان به منظور یکسره کردن کار قاجار عده‌ای از درباریان را به اتهام کمبود نان خلع کرد.
  در اواخر مهر تظاهرات علیه قاجاریه شکل گرفت و روز نهم آبان مجلس شورای ملی جلسه علنی تشکیل داد و انقراض سلسله قاجاریه را اعلام نمود. حکومت به طور موقت به رضاخان واگذار شد و تعیین حکومت قطعی به نظر موسسان موکول گردید. سرانجام مجلس موسسان در روز 22 آذرماه سال 1304ش پادشاهی ایران را به رضاخان و اعقاب ذکور وی تفویض نمود.
  رضاخان دولت را از حیث اداری و مالی برای اجرای طرح‌های زیر ساختی توسعه آماده کرد. راه­های شوسه، آسفالته، راه آهن و نظام آموزشی جدید به تقلید از نظام‌های اروپایی شکل گرفت. دانشگاه تهران تاسیس شد و شماری از دانشجویان برای تحصیلات به خارج از کشور فرستاده شدند و برای صنعتی شدن کشور به کمک متخصصان به‌ویژه آلمانی‌ها گام‌های مهمی برداشته شد. اما بی‌توجهی به ویژگی‌های اجتماعی و فرهنگی در کشور، نارضایتی مردم عدم موفقیت طرح‌ها را رقم زد. شاه در سال 1305ش فرمان لغو کاپیتولاسیون را صادر کرد.
  اولین عکس العمل روحانیت نسبت به شاه توسط شیخ محمد بافقی در فروردین 1306ش، زمانی صورت گرفت که بانوان درباری بدون حجاب از حرم حضرت معصومه (س) خارج شدند. روز بعد شاه با تجهیزات نظامی وارد قم شد و دستور ضرب و شتم روحانیون را صادر کرد. دومین اعتصاب روحانیت در اعتراض به اجرای قانون نظام اجباری بود که طی مذاکرات دولت با علمای قم و پذیرفته شدن تقاضاهای آن‌ها مبنی بر تجدیدنظر در قانون نظام اجباری، علما متفرق شدند.
  در سال 1307 سیدحسن مدرس دستگیر و سرانجام در 316 توسط عمال دولت به قتل رسید. همزمان با دستگیری سید حسن مدرس قانون لباس متحدالشکل به اجرا درآمد و پوشیدن لباس روحانیت فقط با جواز دولتی امکان‌پذیر بود. در این میان خلع سلاح عشایر علت دیگر برای جنبش علیه حکومت پهلوی شد.
  طی اشغال ایران توسط متفقین در 25 شهریور 1320ش، رضاخان مجبور به کناره‌گیری از سلطنت شد و به جزیرۀ مورس تبعید گردید. بدین ترتیب محمدرضا پهلوی به سلطنت رسید.
  در انتخابات دورۀ چهاردهم مجلس شورای ملی به مردم فرصت داده شد تا به هر کسی که می‌خواهند، رأی بدهند. در نتیجه این آزادی، افرادی چون دکتر محمد مصدق انتخاب شدند. دکتر مصدق در مجلس طرحی راجع به نفت به تصویب رساند مبنی بر این که هیچ یک از مقامات کشور حق مذاکره یا بستن قرارداد نفت با هیچ کشور خارجی را ندارد. در این موقع هیئتی از روسیه وارد ایران شدند تا امتیاز نفت شمال را بدست آورند، اما بی‌نتیجه برگشتند.
  بعد از اتمام جنگ جهانی دوم (1324ش) نیروهای شوروی خاک ایران را ترک نکردند و به اختلافات گروهی در ایران دامن زدند. در آذرماه همان سال آمریکا و انگلیس از شوروی خواستند که ایران را ترک کند، اما تا آذرماه 1325 که فرمان پیشروی ارتش به آذربایجان صادر شد و آخرین مواضع فرقۀ دمکرات در تبریز از بین رفت، شوروی هم‌چنان به حمایت گروه‌های سیاسی مشغول بود.
  شاه بعد از این‌که در دانشگاه تهران مورد هدف گلوله قرار گرفت، انحلال حزب توده را اعلام کرد و آیة‌الله کاشانی را به خرم‌آباد تبعید نمود. در شهریور 1328 نخستین جبهۀ ملی ایران به رهبری دکتر مصدق تشکیل شد. رزم‌آرا با مخالفت‌هایی که نسبت به ملی‌شدن صنعت نفت داشت در اسفند 1329 توسط خلیل طهماسبی از فداییان اسلام به قتل رسید و کمیسیون خاص نفت به ریاست مصدق، ملی‌شدن صنعت نفت را تصویب کرد. مصدق در اردیبهشت 1330 به نخست‌وزیری منصوب شد. او برنامۀ کار خود را بر دو اصل استوار ساخت:
  1- اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت
  2- اصلاح قانون انتخابات
  از آن‌جا که شاه وزارت جنگ را بنا به درخواست مصدق به او نداد، مصدق استعفا کرد. اما با تظاهرات مردم در 30 تیر که خواستار بازگشت مصدق بودند، بار دیگر او با اختیارات بیشتری از قبیل وزارت جنگ به مقام نخست‌وزیری برگزیده شد و عدۀ زیادی از امرای ارتش را باز نشسته نمود. سپس روابط سیاسی با انگلستان را قطع کرد و همین امر باعث شد تا انگلستان و آمریکا درصدد ساقط کردن دولت وی برآیند. سرانجام شاه در 22 مرداد 1332 مصدق را عزل کرد.
  به دنبال آن اولین پیشنهاد دهندۀ ملی شدن صنعت نفت، دکتر حسین فاطمی تیرباران شد و آمریکا و انگلستان مذاکرات خود را در مورد مسئله نفت از سر گرفتند و بعد از 4 ماه مذاکره، اعلامیۀ موافقت در مورد واگذاری نفت به کنسرسیوم بین‌المللی صادر گردید. در شهریور 1334 بعد از این‌که حسین علاء (نخست‌وزیر وقت) مورد حمله فدائیان قرار گرفت، شاه فرمان دستگیری و مجازات فدائیان را صادر کرد و در 27 شهریور فدائیان از جمله نواب صفوی،‌ خلیل طهماسبی، مظفر ذوالقدر و سیدمحمد واحدی تیرباران شدند.
  مسائلی از قبیل به رسمیت شناختن اسرائیل توسط شاه در سال 1336، تقلب در انتخابات دورۀ بیستم 1339، عدم رضایت دانشجویان دانشگاه از مسائل جاری سیاسی و رویۀ شاه در کلیه شئون مملکت، باعث راه‌اندازی تظاهرات شدید علیه شاه شد. مقام نخست‌وزیری به علی امینی، معتمد آمریکایی‌ها داده شد و آمریکا به شاه تکلیف کرد که حق دخالت در امور مملکت را ندارد. امینی اوضاع آشفته کشور را ناشی از فساد دانست و برای مبارزه با آن اقدام نمود. اما شاه که مسلوب‌الاختیار بود طی سفری به آمریکا عدم موفقیت امینی را اعلام کرد و درخواست نمود که مجدداً تمامی اختیارات به او واگذار شود و قول داد که نظریات کاخ سفید را به نحو مطلوب انجام دهد. بعد از جلب توجه آمریکا به ایران بازگشت و امینی را برکنار و امیر اسدالله علم را جایگزین کرد.
  در شهریور 1341ش هیئت وزیران علم، لایحه جدید انجمن‌های ایالتی و ولایتی را تصویب کرد و به زنان حق انتخاب رأی داد. در آن لایحه قید اسلام از شرایط انتخابات حذف و به جای سوگند به قرآن، سوگند به کتاب‌های آسمانی قید شده بود که این تصویب‌نامه به شدت مورد اعتراض علما و روحانیون قرار گرفت و شاه و علم مجبور به لغو آن شدند.
  شاه به خواست آمریکا اصول شش‌ گانه‌ای را به نام اصلاحات اجتماعی به رفراندوم گذاشت اما این بار حضرت آیة‌ا... خمینی حکم به تحریم رفراندوم داد.
  امام خمینی عید نوروز 1342 را به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر (عج) اعلام نمود و در مدرسه فیضیه عزاداری مفصلی برگزار شد. اما مدرسه مورد حمله مأمورین امنیتی قرار گرفت و  تعدادی کشته و زخمی شدند. سپس شاه دستور دستگیری امام را صادر کرد. در بامداد 15 خرداد 1342ش امام دستگیر شد. اما با روی‌ کار آمدن حسنعلی منصور در اسفند 1342 ایشان آزاد شدند. بعد از تصویب لایحۀ مصونیت مستشاران آمریکایی، امام نطق کوبنده‌ای علیه شاه و آمریکا و اسرائیل ایراد نمود که در نتیجه آن در 13 آبان 1343 بازداشت و به ترکیه تبعید شدند.
  شاه در سال 1348 فرح پهلوی را نایب‌السلطنه قرار داد و در سال 1353 تشکیل حزب رستاخیز را به دبیرکلی امیرعباس­هویداد اعلام کرد و مردم مجبور به عضویت در آن حزب شدند، همین امر نارضایتی مردم را افزون‌تر ساخت و آن‌ها به مخالفت‌های خود علیه رژیم پهلوی ادامه دادند. بزرگترین تظاهرات علیه رژیم شاه در روز 29 بهمن سال 1356 در تبریز رخ داد و در پی آن مردم اصفهان تظاهرات کردند و در روز 17 شهریور حکومت نظامی اعلام شد، اما مردم در میدان ژاله اجتماع کرده و مورد حلمه مأموران قرار گرفتند، که تعداد زیادی کشته شدند. این روز در تاریخ انقلاب ایران به جمعه سیاه معروف شد.
  در اواخر حکومت پهلوی دیگر کسی مقام نخست وزیری را نمی‌پذیرفت، تا این‌که شاهپور بختیار انتخاب شد. شاه در 26 دی 1357 ایران را ترک و به مصر رفت و روز 12 بهمن همان سال امام وارد تهران شد و با سخنرانی در بهشت زهرا سلطنت پهلوی را غیرقانونی خواند. سرانجام در 22 بهمن 1357ش آخرین سلسله سلطنتی ایران منقرض شد و محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران در سوم مرداد سال 1359 در مصر درگذشت.
 
 
 منابع:
1)دائرةالمعارف تشیع، زیر نظر: احمد صدر سید جوادی، کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی، حسن یوسفی اشکوری؛ تهران، نشر محبی، چاپ اول، 1386، ج3
2) دائرةالمعارف بزرگ اسلامی،زیرنظر: کاظم موسوی بجنوردی؛ تهر ان سازمان انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی،چاپ اول 1384، ج

رضا پهلوی هفتمین فرزند عباسعلی بیگ (سرباز فوج سوادکوه) ازبطن همسر چهارم او به نام " نوشین آفرین " در ۲۴ اسفند۱۲۵۶ آلاشت از توابع سوادکوه مازندران به دنیا آمد. پدرش چند روزی پس از به دنیاآمدن او درگذشت و مادرش با فرزند بیمار خود رضا راهی تهران شد.

رضا در ۱۵ سالگی وارد خدمت قزاق خانه ‌شد و تا مدتها در جنگ و جدالهای نواحی مختلف کشور شرکت نمود. او مدتها بعد با مریم سوادکوهی دختر عموی خود ازدواج کرد و صاحب دختری به نام فاطمه(همدم السلطنه) شد .

همسرش چندی بعد درگذشت و او که در این هنگام به خاطر مهارتش در استفاده از شصت تیر رضا ماکسیم و رضا شصت تیری خوانده می‌‌شد،در سال ۱۲۹۵ با تاج‌الملوک آیرملو دختر فرمانده خود یاور آیرملو ازدواج کرد که برای او چهار فرزند به نام‌های شمس پهلوی، محمدرضا پهلوی، اشرف پهلوی و علیرضا پهلوی به دنیا آورد. رضا از آن پس مدارج ترقی را با نشان دادن شجاعت و لیاقت نظامی خود طی کرد و به دریافت عنوان خانی، درجه افسری و منصب میرپنجی در آتریاد قزاق همدان نایل شد.

رضا خان میرپنج در اوضاع نابسامان کشور در سال 1299 ه.ش با همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی در اسفند ماه این سال اقدام به کودتا و تصرف پایتخت کرد و در نتیجه با دریافت لقب "سردارسپه" به ریاست دیوزیون قزاق منصوب شد.

او با نفوذی که در بین نظامیان و سیاسیون کشور پیدا کرد، به تدریج به وزارت جنگ و ریاست الوزرایی رسید و رفته رفته زمینه را برای سلطنت خود فراهم کرد.

با تشکیل مجلس مؤسسان، سلطنت رضا شاه پهلوی رسمیت یافت. در این هنگام رضا شاه با هدف ایجاد پیوند با قاجاریه، همسر دیگری به نام توران امیرسلیمانی اختیار کرد و از او صاحب یک فرزند به نام غلامرضا پهلوی شد. او پس از جدایی از ملکه توران،همسر دیگری به نام عصمت دولتشاهی اختیار کرد که چند فرزند برای او به دنیا می‌‌آورد:عبدالرضا -احمدرضا - محمودرضا - فاطمه و حمیدرضا .

رضا شاه 16 سال سلطنت کرد و با عاقبت پس از اشغال کشور توسط قوای بیگانه در شهریور 1320 ناچار به کناره گیری از سلطنت و ترک کشور شد و در سال 1323 در ژوهانسبورگ افریقای جنوبی درگذشت.


>-< محمدرضا پهلوی >-< 

محمد رضا پهلوی پسر ارشد و ولیعهد رضا شاه پهلوی که با خواهر همزاد خود اشرف پهلوی در سال 1298 ه.ش از بطن تاج‌الملوک آیرملو به دنیا آمد، دو بار در کودکی با دیفتری و حصبه تا سرحد مرگ پیش رفت در نوجوانی با گروهی از همسانان خود به سوئیس رفت تا تحصیلاتش را ادامه دهد .

ازدواج اول او با فوزیه خواهر ملک فارق مصر، فوزیه در زمان ولیعهدی اش در ۲۴ اسفند ۱۳۱۷ صورت گرفت که ثمره آن دختری به نام شهناز پهلوی بود.

محمدرضا شاه در سال 1320 و پس از استعفای پدرش رضا شاه پهلوی دوران پر تلاطمی را پشت سر گذاشت و حضور نیروهای نظامی بیگانه (روس و انگلیس و آمریکا)مشکلات فراوانی را برای کشور ایجاد کرد. او در همین ایام از همسرش ملکه فوزیه جدا شد و چندی بعد در ۲۴ بهمن ۱۳۲۹ با ثریا اسفندیاری که پدرش ایرانی و از ایل بختیاری، مادرش آلمانی و زاده مسکو بود، ازدواج کرد. این ازدواج هم علی رغم علاقه شاه به ثریا به علت نازا بودن ثریا به طلاق منتهی شد.

در آذر ۱۳۳8 محمدرضا پهلوی با فرح دیبا ازدواج ‌کرد که ثمره آن رضا پهلوی، فرحناز پهلوی، علیرضا پهلوی و لیلا پهلوی بود.

بعد از کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد 1332 ه.ش، محمدرضا شاه پهلوی یکه تاز سیاست ایران شد و در سال ۱۳۴۷ تاجگذاری نمود و همسرش شهبانو فرح را نائب السلطنه نامید.او در این مدت سه بار از مرگ حتمی نجات پیدا کرد.

محمدرضا شاه بعد از سقوط سلطنت پهلوی در انقلاب اسلامی بهمن 1357 ،مدتی در مصر، مراکش، باهاما، مکزیک و مصر به سر ‌‌برد و عاقبت در ساعت 9 صبح روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ در بیمارستان المعادی قاهره بر اثر پیشرفت سرطان خون و کبد بدورد حیات گفت و جسد او در مسجد الرفاهی در کنار جسد مومیایی شده پدر و برادرش به خاک سپرده ‌شد .


>-< اشرف پهلوی >-<

اَشرَف پَهلَوی خواهر همزاد محمدرضاشاه پهلوی بود. نام وی در زمان تولد «زهرا» بود که بعدها به «اشرف‌الملوک» و «اشرف» تغییر یافت.

وی در سال ۱۲۹۸ ه.ش هم‌زمان با برادرش محمدرضا از بطن تاج‌الملوک آیرملو به دنیا آمد. او پس اتمام تحصیلات رایج آن زمان و رسیدن به سن رشد، بنا به توصیه پدرش رضا شاه پهلوی با علی قوام پسر قوام الملک شیرازی ازدواج کرد که بعد از ۲۰ شهریور این امر به طلاق انجامید. ثمره آن هم پسری بنام شهرام پهلوی نیا بود. اشرف پهلوی از دانشگاه برندای در سال ۱۹۷۰ دکترای افتخاری حقوق دریافت نمود.

وقتی رضا شاه مجبور به ترک ایران شد، اشرف در آخرین دیدار با پدر مأموریت یافت تا یاور و همدم برادرش محمد رضا شاه باشد.

دومین ازدواج او با احمد شفیق، خواهر زاده ملک فاروق پادشاه مصر بود که ثمره آن هم دو فرزند بنامهای شهریار شفیق و آزاده شفیق بود.

وی در دوران نخست وزیری مصدق بخاطر دخالت در سیاست و حمایت از مخالفان دولت از کشور تبعید شد و به فرانسه رفت. قبل از کودتای ۲۸ مرداد با نام «بانو شفیق» وارد تهران شد که این مسافرت طولی نکشید و قصد او فقط رساندن پیام نمایندگان انگلیس و آمریکا به محمدرضا شاه و تشویق او به همراهی با کودتا بود. بعد از مدتی ازدواج او با شفیق به طلاق انجامید (احمد شفیق مدتی رئیس کل شرکت هواپیمائی کشور می‌شود و بعدها به تجارت می‌پردازد و مدتی بعد بر اثر سرطان فوت می‌شود). اشرف بعد از سال ۴۰ با جوان تحصیل کرده‌ای به نام مهدی بوشهری پور در پاریس ازدواج می‌کند .

اشرف پهلوی نماینده ایران در چند سازمان‌های بین‌المللی بود و در طول حکومت برادرش با بسیاری از سیاستمداران از جمله بوتو - جواهر لعل نهرو - گاندی - استالین - مارشال تیتو - هایلا سلاسی - جان اف کندی - چائوشسکو و سوهارتو دیدار داشت.

اشرف بخاطر شخصیت قوی و دخالتش در سیاست ایران و دست داشتن در معاملات مشکوک مالی و اقتصادی و نیز زندگی خصوصی جنجال‌برانگیزش مورد مخالفت شدید مخالفان حکومت پهلوی و انتقاد شدید دکتر محمد مصدق قرار داشت البته در خصوص این ادعا ها هیچ مدرکی وجود ندارد. نقش وی در کودتای ۲۸ مرداد بسیار کلیدی بود.

 محمدرضا شاه و اشرف پهلوی در جوانی

فرزندان اشرف پهلوی

  • شهرام پهلوی‌نیا (قوام) که تحصیلات خود را در آمریکا به پایان برد و به تجارت پرداخت و با نیلوفر افشار ازدواج می‌کند .
  • شهریار پهلوی‌نیا (شفیق) بعد از گذراندن تحصیلات نظامی در امریکا فرمانده یگان هاورگراف در بندرعباس می‌شود و با مریم اقبال (دختر منوچهر اقبال) ازدواج می‌کند. در اواخر بهمن ۵۷ در حالی که نیروهای سپاه پاسداران وی تعقیب می‌کردند با یک قایق موتوری خود را به امارات رسانید و عازم پاریس شد و در دی ۱۳۵۸ در حال بازگشت به خانه خود توسط دو موتورسوار مسلح بقتل رسید .


>-< فوزیه فؤاد همسر اول محمدرضا پهلوی >-<

 

فوزیه فؤاد (در عربی: فوزیة بنت الملک فؤاد) (زاده ۵ نوامبر ۱۹۲۱ در اسکندریه مصر) خواهر ملک فاروق و اولین همسر محمد رضا پهلوی بود. حاصل ازدواج او با محمدرضا شاه دختری است به نام شهناز.

فوزیه شهروند مصر ولی از تبار چرکسی، آلبانیایی و فرانسوی بود. شاهدخت فوزیه از دودمان محمدعلی پاشا است. خاندان محمدعلی از تبار آلبانیایی بودند که در زمان فرمانروایی عثمانی‌ها در مصر به مدارج بالا رسیدند. فوزیه برای ازدواج با شاه مجبور به اخذ تابعیت ایران شد و مجلس شورای ملی در اقدامی حیرت انگیز او را ایرانی الاصل اعلام کرد.

ازدواج او با محمدرضا به هنگام ولیعهدی او در تاریخ ۱۶ مارس ۱۹۳۹ در قاهره انجام گرفت. پس از برگشت از ماه عسل، مراسم ازدواج در تهران نیز تکرار شد. دو سال بعد محمدرضا جانشین پدرش رضاشاه شد. با آغاز سلطنت محمدرضا، روابط سرد میان این دو به سرعت رو به تیرگی نهاد. اشرف پهلوی(خواهر دوقلوی شاه) و ارنست پرون (دوست صمیمی شاه) در ایجاد این تیرگی نقشی کلیدی داشته اند.

ازدواج فوزیه و شاه ایران به جدایی انجامید. بعدها فوزیه در ۲۸ مارس ۱۹۴۹ با سرهنگ اسماعیل حسین شیرین بک، در قاهره ازدواج کرد. او زمانی وزیر جنگ و نیروی دریایی مصر و از بستگان دور فوزیه بود. حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های نادیا و محمد بود. فوزیه در حال حاضر ساکن اسکندریه است. او هیچگاه در مورد دوران ملکه بودنش مصاحبه ای نکرد و خاطراتش را منتشر ننمود.

در ایران میدانی نیز به نام وی در شهر تهران نامیده شد که امروزه میدان امام حسین نام گرفته‌است.


>-< ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا پهلوی >-<

تولد و دوران نوجوانی

خلیل اسفندیاری، اوا کارل، ثـریا

ثـریّا دخـتر خلیل اسفندیاری و اوا کارل، در اول تـیرمـاه ۱۳۱۱ در روستای فارسان در بختیاری (در استان دهم). متولد شد. سپس به اصفهان رفت. او یک برادر کوچک‌تر به نام بیژن داشت. ثریا تا هشت ماهگی در ایران بود و پس از آن خانواده‌اش او را با خود بـه برلین بـردند. وی کودکـی را در برلـین گذراند و در پاییز ۱۳۱۶ به اتفاق خانواده‌اش به ایران بازگشـت. در اصـفهان وارد مـدرسه آلمانی‌های مقـیم اصفهان شد و زبان فارسی را نزد معلم خصـوصـی فرا گرفت. تا ۱۳۲۰ ثـریا در آن مدرسه به تحصیل پرداخت. ولی پس از اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم مدارس آلمانها تعطیـل شـد. او در ۱۳۲۳ وارد مـدرسه مُبـلغ(میسیونر)های انگلیسی شد و تا پانزده سالگی در این مدرسه به تحصیلاتش ادامه داد. تا اینکه در ۱۳۲۶ به همراه خانواده‌اش به سویس رفت. در آنجا زبان فرانسه آموخت و انگلیسی را نیز بعدها در مؤسسه‌ای در لندن تکمیل کرد.

ازدواج با محمدرضا پهلوی

ثریا اسفندیاری و محمدرضا شاه

انتخاب ثریا برای همسری محمدرضا شاه به وسیله خواهر بزرگ‌تر شاه یعنی شمس انجام گرفت و در یک مجلس مهمانی در سفارت ایران در لندن، که ثریا هم دعوت شده بود، در همان نظر اول او را پسندید و مسئله را با پدر ثریا در میان می‌گذارد و ثریا با آمادگی قبلی برای روبرو شدن با شاه به تهران می‌آید. ثریا در خاطرات خود می‌نویسد که بزرگ‌ترین آرزوی او پیش از اینکه ملکه‌ی ایران بشود، هنر پیشگی سینما بوده و پیش از اینکه برای اولین دیدار با شاه به کاخ سلطنتی برود با پدرش شرط کرده بود که اگر شاه او را نپسندید یا او از شاه خوشش نیامد، او را به هالیوود بفرستد. ولی شاه هم مثل خواهرش در اولین نظر او را پسندید و ثریا هم تمایل به این ازدواج پیدا کرد و مراسم نامزدی آنها روز ۶ دی ۱۳۲۹ در نظر گرفته شد. و امیدواری آنها این بود که مراسم ازدواج به زودی برگزار شود، ولی ثریا ناگهان دچار بیماری حصبه شد و روز به روز هم بیماریش شدت یافت و همه را دچار نگرانی کرد. ناگزیر انجام ازدواج به تعویق افتاد. پس از طی دوران نقاهت، تشریفات عقد و ازدواج در نهایت سادگی در ۲۳ بهمن برگزار شد. بعد از چند سـال مـوضـوع بچـه‌دار شـدن آنهـا بسیار جـدی در دربار مطـرح شد و ملکه مادر مرتبـاً این مطـلب را با پسـرش در میـان می‌گذاشت. شاه در ماه مهر ۱۳۳۳ با ثریا به آمریکا رفت و در آنجا آزمایش‌های دقیق پزشکی انجام پذیرفت و در مورد او هیچ چیز غیر طبیعی دیده نشد و سرپرست هیات پزشکی اعلام کردند شما هر دو در کمال سلامت هستید و فقط باید صبر کنید. چند سال بعد نیز روزولت یک پزشک متخصص آمریکایی برای انجام آزمایش‌های لازم از ثریا، به تهران فرستاد. پزشک مذکور نیز هیچ دلیلی برای حامله نشدن ثریا نیافت.

جداشدن محمدرضا از ثریا

ثریا بعد از جداشدن از محمدرضا پهلوی

شاه از ثریا خواست تا به سن مورتیز برود و روز ۲۴ بهمن ۱۳۳۶ با تشریفات رسمی تهران را ترک گفت و بعد از آن دیگر هیچ وقت به ایران باز نگشت. در روز ۲4 اسفند ۱۳۳۶ از وی جدا شد و طلاق او از طریق مجلس شورای ملی اعلام گردید. شاه نیز متنی به این عنوان تهیه کرد و با ابراز کمال تأسف وتألم و با تذکر اینکه ملکه ثریا پهلوی در تمام مدت همسری شاهنشاه از هیچ گونه خدمت و عطوفت و خیرخواهی نسبت به ملت ایران خودداری نفرموده و از هر حیث شایستگی مقام شامخ خود را داشته‌اند و در این مورد نیز با کمال علاقه و محبتی که فی‌مابین وجود دارد، آمادگی خود را برای قبول هر نوع تصمیمی که از طرف ذات شاهانه اتخاذ شود اعلام فرمودند. با اظهار نظر هیأت مشورتی، موافقت و با صرف نظر از احساسات شخصی خود در برابر مصالح عالیه مهمی تصمیم خویش را به جدایی اتخاذ فرمودند.

 زندگی در اروپا

نامبرده از آن پس با مقرری قابل توجهی که دربار ایران برای وی تعیین کرده بود، در فرانسه می‌زیست همچنین لقب پرنسس به وی اعطا شد و دارای گذرنامه سلطنتی بود. . او در فیلم "سه چهره‌ی یک زن" Les trois visages d'une femme در ۱۳۴۴ بازی می‌کند و با کارگردان ایتالیایی فیلم، فرانکو ایندووینا آشنا می‌شود.طبق مصاحبه BBC با وی بر خلاف شایعات هیچ گونه رابطه احساسی با کارگردان فیلم نداشته وتا پایان عمر همچنان عاشق شاه بوده رابطه او با محمد رضا شاه تا پایان عمر محمد رضا شاه ادامه داشته و رابط بین آن دو اردشیر زاهدی بوده. محمد رضا شاه از او به عنوان تنها عشق زندگیش در کتاب خاطراتش یاد کرده. مجله پاری ماچ او رازیبا ترین زن جهان در عصر خود معرفی کرد لقب او در کشور های اروپایی پرنسسی با چشمانی زمردین است

وفات

مقبره ثریا

ثریا اسفندیاری در چهارم آبان ۱۳۸۰ در سن ۶۹ سالگی بر اثر سکته مغزی در پاریس درگذشت. مراسم تشیع جنازه‌ی وی در کلیسایی آمریکایی در پاریس برگذار شد. در این مراسم اشرف پهلوی و غلامرضا پهلوی نیز حضور داشتند. ثریا را در قبرستانی در مونیخ آلمان دفن کردند. برادر کوچک‌ترش بیژن(۱۳۸۰-۱۳۱۶) نیز یک هفته پس از فوت ثریا درگذشت. وی گفته بود: "بعد از او، من هم صحبتی ندارم ." بعد از مرگ ثریا، به خاطر ثروت وی، چندین دختر ادعا کردند که فرزند ثریا هستند. اموال ملکه‌ی پیشین ایران در یک حراجی در پاریس، بیش از ۸/۳ میلیون دلار فروخته شد. فقط لباس عروسی‌اش ۱/۲ میلیون دلار قیمت داشت.


>-< فرح دیبا همسر سوم محمدرضا پهلوی >-<

فرح دیبا (زاده ۲۲ مهر ماه سال ۱۳۱۷ه.ش برابر 14 اکتبر 1938 ) سومین همسر محمدرضا شاه پهلوی است. طرفداران سلطنت پهلوی او را «علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی» می‌خوانند.

فَرَح فرزند فریده قطبی و سهراب دیبا(از خاندان دیبا) در روز ۲۲ مهر ماه سال ۱۳۱۷ه.ش در تهران به دنیا آمد. او درکودکی پدرش را بر اثر بیماری سرطان از دست داد. او پس از اتمام تحصیل در مدرسه ژاندارک و دبیرستان رازی تهران، به همراه پسر دایی‌اش رضا قطبی برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد و در رشته معماری ادامه تحصیل داد. وی پس از مدتی تحصیلات خود را در پاریس رها نمود و در آبان سال ۱۳۳۸ ه.ش با محمدرضا شاه پهلوی که به تازگی از همسر دوم خود ثریا اسفندیاری جدا شده بود ازدواج کرد. در همان سال او به عنوان اولین ملکه ایران تاجگذاری نمود. او ۴ فرزند به نامهای رضا، فرحناز، علیرضا و لیلا به دنیا آورد. یک ماه قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و با اوج گیری اعتراضات مردمی، وی همراه با شوهرش ایران را ترک کرد و در حال حاضر در ایالات متحده آمریکا و فرانسه(پاریس) زندگی می‌کند.

برخی از مکان هایی که به دستور او ساخته شد، عبارت‌اند از:

در آستانه مراسم تاجگذاری شاه و بنا بر قوانین دربار ایران، نشان درجه یک آریامهر به افتخار فرح ایجاد شد و وی اولین دریافت کننده این نشان بود. این نشان جایگزین نشان هفت پیکر شد که به افتخار ثریا اسفندیاری همسر سابق شاه درست شده بود.


شاه در حالت ایستاده یک چای شیرین خورد و بعد از اتاق خود پایین آمد و چند دقیقه منتظر شد تا فرح به او بپیوندد. در این فاصله گویا دستور داده بود مقداری خاک را داخل جعبه ای بریزند که او با خود به خارج ببرد. این کاری بود که رضاشاه در شهریور 1320 هنگام ترک کشور کرده بود و شاه از پدر خود تقلید می کرد14

ایلامیان

ظهور دولت ایلام (۶۴۰ –۳۲۰۰) قبل از میلاد به عنوان اولین قدرت متمرکز در عرصه فلات ایران (جنوب غربی سرزمین کنونی ایران) آغازی بود برای تأثیر فکر، هنر و تمدن مردم فلات ایران بر سایر تمدن‌های اطراف همچون تمدن بین النهرین و مصر، ارتباطی که همیشه با کش و قوس‌های فراوانی همراه بود و گاهی باعث تسلط تمدنی بر تمدن دیگر می‌شد. بطوریکه امروزه می‌توان آثار تبادل فرهنگی دولت ایلام و سایر اقوام ساکن در کوهستان‌های فلات ایران همچون کاسی‌ها، لولوبیان، و اورارتو و... را در میان نقوش برجسته سومری‌ها، اکدی‌ها، آشوری‌ها، بابلی‌ها و... در بین النهرین و یا در میان آثار مکشوفه از شهرهای کهن شوش، انشان، دورانتیاش، نینوا، بابل و... مشاهده کرد هرچند در این دوران تمدنهای قدرتمند دیگری همچون تمدن جیرفت و یا تمدن سرزمین‌های جنوب شرقی ایران در شهر سوخته وجود داشته‌اند و به طور حتم بسیار قدرتمند بوده‌اند اما به دلیل نبود شناخت کافی از ارتباط آنها با سایر تمدن‌های همجوار صحبت هنوز زود است.

ایلامیان یا عیلامی‌ها اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م.، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می‌شد.

آثار کشف شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه دریایی و شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط می‌شده‌است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.

به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمان‌های ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک - این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.

سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بوده‌است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند.[۲]

پیش از تاریخ

اولین رفتارهای فرهنگی انسان در ایران با ساخت ابزارهای سنگی گوناگون در دوران پارینه سنگی آغاز شد، دوران پارینه سنگی شامل سه دوره کهن، میانی و نوین می‌شود، آثار بدست آمده از این دوران در ایران بیش‌تر از دورهٔ پارینه سنگی نوین است که از کاوشگاه‌هایی چون کشف رود خراسان، لدیز سیستان، هومیان کوهدشت و دره هلیلان در ایلام، غار شکارچیان و غار دو اشکف در کرمانشاه و... بدست آمده‌اند. در این دوران آدمی افزون بر گردآوری خوراک و شکار بخشی از خوراک خود را ذخیره می‌کند، با گذر از دوران پارینه سنگی و فرا پارینه سنگی از حدود دوازده هزار سال پیش ساکنان خاور نزدیک از جمله ایران دوره فرهنگی و تمدنی نوسنگی، را آغاز می‌کنند. دوران نوسنگی با اهلی کردن گیاهان و حیوانات و شکل گیری نهایی روستاها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از میلاد ادامه یافت. در دوران نوسنگی بشر با ساخت سفال، ایجاد فضاهای معماری و ارتقاء سطح صنعت خود، گامی دیگر در ترقی خود برداشت. یادگارهای دوره نوسنگی در ایران از محوطه‌هایی چون تپه سیلک در کاشان، رود اترک در قوچان،چشمه علی تهران، تپه حصار دامغان، تپه گیان نهاوند، تپه باکون فارس، شهرستان سراب، گودین تپه در کنگاور و گوران و گنج دره در کرمانشاه و شوش در خوزستان و... بدست آمده‌است. با گذر از دوران نوسنگی ایران همچون سرزمینهای اطراف خود در آسیای غربی وارد دورانی شد که تولید انبوه فلز، گذر از روستانشینی به شهرنشینی، استفاده از خط و نگارش و به کار بردن نشانه‌ها، گسترش بازرگانی، معماری، بهره‌مندی از تاریخ، ادبیات و هنر از ویژگی‌های آن دوران است.

بدست آمدن شهرک ویژهٔ ذوب و دستاورد فلز در اریسمان، ساخت سفالینه‌های برنگاریده و منقوش و چیزهای دینی و... گویای نقش ایران در گردونه رشد و گسترش دانشوارانه، صنعتی و معنوی بشر است. روندی که در آینده با آغاز دوران آهن و ورود گروه‌های آریایی به پشته و فلات ایران ادامه پیدا کرد. در دوران آهن اوجی دیگر از نیرو و نوآوری و سازماندهی شهرنشینی ایرانی نقش می‌بندد و یادگارهای باشکوهی همچون زیگورات چغازنبیل، (۱۲۵۰ قبل از میلاد) معبد باباجان و... شکل می‌گیرند.

در آغاز هزاره یکم دولت‌هایی همچون مادها، ایلامی‌ها(ایلام نوین) و... در جاهای گوناگون ایران تاسیس می‌شوند و به رودررویی با فرمانروایی دستدراز و متجاوز آشوری در میانرودان(بین النهرین) می‌پردازند و کم کم برای رودررویی بهتر در برابر فرمانروایی آشوری و دستدرازی‌های آنان به ایران بایکدیگر در قالب فرمانروایی ماد یکی می‌شوند

اداب و رسوم تشریفاتی در ایران

آداب و رسوم تشریفاتی در ایران باستان

مقدمه: تشریفات و آداب متأثر از تعلیمات دینی و اخلاقی:

 بر اساس منابع تاریخی، جامعه ایرانی قبل از اسلام در روابط ادارای و اجتماعی خود ضوابطی را رعایت می کرد که برخی در دایره اخلاقیات و پاره ای در چارچوب دین قرار داشت و بعضی صرفا حکایت از یک ادب اجتماعی می نمود که هرچند ممکن بود متأثر از تعلیمات دینی و سفارشهای اخلاقی است، اما به شکلی مستقل قواعد رفتاری اجتماعی را تبیین می کرده است، مانند قالبهای تعامل میان صاحب منصبان حکومتی یا نحوع رفتار با بزرگان جامعه  که بیشتر مبتنی بر ضوابط بوده است تا آموزهای دینی و اخلاقی. اما محدودیت منابعی که به طور خاص به این مقولات پرداخته اند، مطالعه دقیق در خصوص عمق و گسترش آن ضوابط را مشکل می کند و تنها از طریق مصادیق رفتارها، سفارشها، شرح وقایع و مانند آنها می توان نسبت به پاره ای از مجموعه نانوشته ای از ضوابط معمول در دوران قبل از اسلام ایران یاد کرد که با مقایسه و تطبیق آنها با مقررات معمول در جامعه امروز ایران و سایر کشورهای دنیا، آنها را به عنوان نمونه هایی از آداب دوران قبل از اسلام ایران ارائه نمود. به علاوه منابع مورد بررسی نیز بیشتر کتبی است که بعد از اسلام نوشته شده است و از تطبیق و مقایسه مصادیق رفتارهای پیشین با سنن اسلامی- عربی می توان نسبت به تمایز آنها حکم داد که مربوط به دوره ایران باستان بوده است. در عین حال هنوز نمی توان درباره برخی از آداب قبل از اسلام ایران قضاوت قطعی نمود زیرا که معلوم نیست آنچه در منابع تاریخی به عنوان عادات و رسوم اجتماعی از آنها یاد شده است، واقعا معمول و مجری بوده یا جنبه خیالی و آرزو داشته و آیا محدود به قسمتی از سرزمین پهناور یا منحصر به قوم یا ملتی از اقوام و ملل متعدد ایران بوده و یا شمول کلی داشته و در سرتاسر ایران و میان کلیه اقوام و ملل اجرا می شده است. به هرحال و مطابق با آن منابع محدود و بر اساس نتایج مطالعات تطبیقی، می توان به برخی از سنن معمول در جامعه به عنوان آنچه امروزه نزاکت و تشریفات یاد می شود، از جمله آداب سخن گفتن، آداب میز و آداب رفتار درباری اشاره نمود. نیازی به توضیح نیست که برخی از این آداب که با تعالیم عالیه اسلام در تضاد بود، متروک شده است.

آداب رفتاری، ترتیبات البسه و هنر سخن گفتن در ایران باستان:

  • وقتی یک مقام برجسته و والامقام از جایی دور می رسید، چند منزل جلوتر از مقصد به پیشباز مهمان می رفتند و از او استقبال می کردند.
  • زمانی که دو سوار بهم می رسیدند، سواری از طبقه پایین تر اجتماع بود و در صورت هم طبقه بودن، سوار جوانتر می بایست زودتر از اسب پیاده می شد.
  • پس از پیاده شدن از اسب، و قبل از مصاحفه، زمین را می بوسیدند و سپس به اعزاز یکدیگر می پرداختند، و از حال و احوال هم و بستگان دیگری و نیز سختی سفر می پرسیدند.
  • هنگام ورود یا عزیمت پدر یا پسر، پسر دست و پای پدر را می بوسید و پدر فرزند را در آغوش گرفته، سر و روی و چشم او را بوسه می زد.
  • جوانان در محضر بزرگترها، به نشانه احترام دست بر سینه می زدند، سر را پایین انداخته، زمین را نگاه می کردند.
  • هنگام عزیمت یک مهمان عالیرتبه، میزبان او را تا چند منزل همراهی می کرد، و هنگام جدایی، یکدیگر را در آغوش گرفته، وداع می کردند.
  • میزبان در آستانه در از مهمان استقبال و به او خیر مقدم می گفت.
  • ضوابط دینی حاکم بر البسه حکم می کرد که مردان نمی بایست بدون کمربند مقدس، و پای برهنه منزل را ترک کنند.
  • بر سرداشتن کلاه هم بخشی از اجزای لباس و مرسوم بود که به هنگام ملاقات صاحب منصبان به نشانه احترام، و در مراسم عزا به منزله تعزیت و هنگام ابراز ندامت به نمایش پشیمانی از سر بر می داشتند. 
  • نظافت لباس و بدن مورد تأکید قرارداشت و کاربرد بوی خوش توصیه می شد.
  • از گلها برای تزیین عمومی، تزیین سفره و مراسم نذری یا به عنوان هدیه استفاده می شد.
  • در جشنها، مردان و زنان با گل در دست شرکت می کردند. ضمنا هر گلی، مظهر معنی خاصی بود. بهای یکدسته گل در زمان بهرام گور، معادل ارزش یکدرهم بود. این قیمت و آن کاربردها، نشانه اهمیت و نقش گل در آداب و فرهنگ ایرانیان به خصوص در زمان بهرام بود.  
  • آداب حکم می کرد که به قاصد خبر خوش گل هدیه نمایند.
  • اگر کسی توصیه ای می کرد و خلاف آن ثابت می شد، انتقاد از او خلاف ادب بود. همچنین کسی را که به توصیه گوش نکرده، دچار خسران و زحمت شده بود، سرزنش نمی کردند. البته ادب حکم می کرد از کسی که سفارش پسندیده ای کرده است، می بایست تشکر نمود.
  • لازم بود که هر کس جایگاه خود را در هر جلسه بداند و بالاتر از جای خود ننشیند. البته برخی گفته اند که باید پایین تر از جای خود بنشیند تا جای بالاتر تعارف کنند، دیگران گفته اند که در جای خود بنشیند. ضمنا از بحث در باره جا، زیاد استقبال نمی شد. 
  • داشتن رفتار دوستانه و صمیمی توصیه شده بود، اما این رفتار نباید تسلیم گرایانه و خفت بار باشد.
  • در برابر شخص غمگین(عزادار) نباید شادی نمود.
  • بلافاصله پس از خروج از حمام، نمی بایست با موی خیس در شوارع ظاهر شد و یا به دیدن مردم رفت.
  • هنگام بازی نرد وشطرنج، می بایست به فرد دارای مقام بالاتر، برای شروع بازی و انتخاب مهره، تقدم داد.
  • هنگام سخن گفتن، فرد نبایست زیاد حرف بزند(حرافی کند)، بیشتر باید گوش کند تا بگوید، که گوش دادن، هنر است و البته بلیغ و زیبا حرف زدن هم.
  • باید تا پایان کلام گوینده صبر، و با بگونه ای باید به گوینده نگاه کرد که او بداند به سخنانش توجه کامل می شود.
  • باید آرام و متین و شیوا سخن گفت.
  • نباید سخنان گوینده را ناگهان قطع کرد و از او خواست که در وقتی دیگر سخن بگوید، که قطع کردن کلام گوینده، از پرحرفی بدتر بود.
  • هم از صحبت طولانی و هم از سخن کوتاه می بایست پرهیز نمود.
  • فرد موقعی باید سخن بگوید که مستقیما از او سئوال کنند.
  • توصیه می شد که از تأیید بی اندازه سخنان گوینده و موافقت با مطالب او به دلیل آنکه به او احساس سلطه و سیطره می داد، خودداری شود.
  • سخنران فصیح و بلیغ نمی بایست میان مردم نادان و بی سواد سخنرانی کند.
  • در جمع بیگانگان نمی بایست از مردم سایر کشورها انتقاد نمود زیرا که ممکن بود در میان آن جمع بیگانه، فردی از آن کشور و ملت حاضر باشد و نمی بایست که از کسی نام برد که ممکن است در جمع، فردی همان اسم را داشته باشد.
  • در جمع و در حضور دیگران، نباید در گوش کسی نجوا کرد.
  • از بیان داستانهای موحش و لطایف غیرقابل باور باید خودداری نمود. 
  • کسانی که دچار مشکلات جسمی و روحی هستند باید بدانند که همه افراد دیگر مایل به شنیدن، تألمات آنان نیستند و باید که از تکرار شرح مشکلات خود پرهیز نمایند.  
  • از خودستایی، به خود بالیدن، لعنت کردن، قسم خوردن، دیگران را تحقیر کردن، با حرفهای سخنران مخالفت کردن، حرف بیهوده زدن، در غیاب دیگران عیب جویی نمودن، و از بیان کلماتی در تهدید و ارعاب دیگران باید اجتناب نمود.
  • از طرح مطایبات و لطایف باید خودداری نمود مگر آنکه لطیف باشد و به دیگران برنخورد.
  • اگر کسی اشتباه نمود نباید فکر کند که با پوزش خواستن حقیر می شود.
  • اگر کسی از اشتباه خود عذر خواست، و او را بخشیدند، دیگر نباید آنرا به رخ او کشید.
  • نباید بر سر موضوعی لجاجت کرد.
  • هنگام رؤیت چیز زیبایی باید خدا را یاد کرد.

 

آداب میزبانی- مهمانی

  • مهمترین وظیفه همه مردم در مهمانی ها، رعایت آداب است.
  • در میزبانی و مهمانی، اعتدال شرط است. مثلا دعوت ماهی یکبار بهتر از ماهی سه بار است.
  • بهتر است مهمانی بدون عیب باشد تا مکرر.
  • میزبان باید هنگام استقبال از مهمانان، مقام و منزلت آنها را رعایت کند.
  • موقعی که سفره گسترده می شد و مهمانان می نشستند، میزبان می ایستاد تا مهمانان از او بخواهند که بنشیند. 
  • در گرگان رسم بود که میزبان خود از جمع مهمانان غایب می شد و کسی را به نمایندگی خویش مأمور خدمت به مهمانان می کرد. (این رسم ظاهرا هنوز در برخی از شهرهای ایران مرسوم است.)
  • برخی از دیگر رسوم حکایت از آن دارد که در برخی از مناطق و هنگام برخی از پذیراییها، موقع چیدن غذا، گاهی آن را اول در جلوی میزبان قرار می دادند، بعد از مهمان پذیرایی می کردند، و در جاهایی دیگر، برعکس عمل می کردند. (به نظر می رسد که در رسم اول، مقام میزبان بالاتر از مهمان بوده است و در رسم دوم، برعکس.)
  • مرسوم بود که میزبان زیاد از کمبودها عذرخواهی نمی کرد و مهمان را برای خوردن بیشتر تحت فشار قرار نمی داد.
  • مهمان در انتخاب غذا نمی بایست بر اساس سلیقه و میل خود رفتار کند و بایست از همه غذاها می خورد.
  • میزبان باید در جریان مهمانی خود را خرسند نشان می داد.
  • مهمترین ادب آن بود که بدون دعوت نمی بایست به جایی رفت، و اینکه باید بر سر سفره، در جایی که میزبان تعیین کرده بنشینند.
  • مهمان نمی بایست سیر سیر یا گرسنه گرسنه به مهمانی برود.
  • قبل از خوردن و بعد از آن، می بایست شکر خدا را بجای آورند.
  • هیچ کس نمی بایست قبل از بزرگتر ها دست به غذا ببرد و نمی بایست به مسیری که غذا را می آورند، چشم بدوزد.
  • باید آرام و آهسته غذا خورد و ضمن آن، با دیگران گفتگو نمود، اما موقع سخن گفتن سر باید پایین باشد و نمی بایست به دهان دیگران چشم دوخت. (البته در آیین زرتشت، حرف زدن موقع غذا خوردن، گناه بزرگی بود.)
  • مهمانان نباید موقع صرف غذا با یکدیگر دعوا، به میزبان توهین کنند، و به خدمه میزبان دستور دهند بگونه ای که دیگران فکر کنند، عضوی از خانواده میزبان است.
  • افراط در خوردن، پرحرفی، آواز خواندن زیاد، حرص زدن، خندیدن و گریستن زیاد موقع غذاخوردن، از عادات نکوهیده بود.
  • در پایان مهمانی، می بایست از میزبان به طور مجمل تشکر نمود.

شغل های ایران باستان

در روزگاران گذشته، همانطور که سبک زندگی ها ساده بود، شغل ها هم ساده بود. مردم از طریق کارهایی اشتغالزایی می کردند که امروزه دیگر خریداری ندارد و پیدایش این شغل ها منوط می شد به همان زندگی های ساده قدیمی.


در این گزارش شما با سفری به گذشته های دور با بخشی از مشاغل قدیمی آشنا می شوید، مشاغلی که امروزه اثری از آنها وجود ندارد و منسوخ شده اند

در روزگاران گذشته، همانطور که سبک زندگی ها ساده بود، شغل ها هم ساده بود. مردم از طریق کارهایی اشتغالزایی می کردند که امروزه دیگر خریداری ندارد و پیدایش این شغل ها منوط می شد به همان زندگی های ساده قدیمی.

در این گزارش می خواهیم شما را با شغل هایی آشنا کنیم که فقط متعلق به دوران گذشته بودند ودیگر امروزه در بازار حرفه ها جایی ندارند و از رونق افتاده اند، شغل هایی که مردم آنها را با عنوان شغل های «منسوخ» شده می شناسند. به همین خاطر شما را به قدیمی ترین عکاسخانه شهر می بریم. جایی که داریوش تهامی 34 است که شغل پدری اش را ادامه می دهد و عکس های قدیمی را به دقت در گنجینه اش نگهداری می کند.

تهامی در مجموعه اش عکس هایی دارد که شغل های قدیمی و منسوخ شده یا شغل هایی راکه امروزه شکلشان فرق کرده است را به تصویر می کشد. از شغل آب حوضی ها و چینی بندزن گرفته تا درشکه های آب شاهی، ماست فروش ها، نان فروش های دوره گرد و ... داریوش تهامی در سال 58 قرار شد رشته سینما را ادامه بدهد اما به خاطر اینکه پدرش به دوران کهولت رسیده بود، تصمیم گرفت شغل پدری را ادامه بدهد، به همین خاطر سکان قدیمی ترین عکاسخانه تهران را به دست گرفت و مثل پدر شروع کرد به جمع آوری عکس های قدیمی، عکس هایی که برای خیلی ها خاطرات گذشته ایران و به خصوص پایتخت را زنده می کنند.

شغل های پدران ما در گذشته


در این عکاسخانه عکس های زیادی برای تماشا کردن و جست و جو در گذشته وجود دارد اما بخشی از عکس ها که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند مربوط به افراد ناشناسی است که در گذشته حرفه هایی داشتند که امروزه دیگر کاربردی ندارد. آقای تهامی به دلیل جذابیت این شغل ها، کتابی منتشر کرده با عنوان مشاغل. او می گوید: «شغال های قدیمی سه دسته می شوند. یکسری از شغل ها که از قدیم تا به امروز وجود دارد، مثل خواروبارفروشی، قصابی، پارچه فروشی و ... یکسری دیگر از شغل ها در گذشته بوده و حالا شکلش عوض شده مثل درشکه چی ها که امروز جای خود را به تاکسی و دیگر وسایل نقلیه داده اند یا عکاس های دوره گردی که الان در محیط آتلیه به کار خود می پردازند. البته دسته سوم شغل هایی هستند که دیگر وجود ندارند و شما نمیتوانید در کوچه و خیابان اثری از آنها را پیدا کنید مثل چینی بندزن ها که دیگر الان وجود ندارند و کسی پیدا نمی شود که این کار را انجام بدهد، چرا که این نوع از مشاغل نه دیگر مثل گذشته مشتری دارند و نه درآمد خوبی که  از طریق آن بشود امرار معاش کرد.»



غلطان کارها

غلطان کارها وظیفه شان این بود که بالای پشت بام ها را بازسازی کنند. در زمانی که ایزوگام وجود نداشت، غلطان کارها با استفاده از کاه و گل و به وسیله غلطک های سنگی که داخلشان را با نمک و کاه پر می کردند پشت بام ها را بازسازی می کردند چرا که در مواقع زمستان هوا بارانی و برفی بود و باران از داخل شیارهایی که روی پشت بام ایجاد شده بود به داخل خانه چکه می کرد. به همین خاطر مردم قبل از زمستان، غلطان کارها را به پشت بام خانه شان می آوردند.




نان و ماست فروش های دوره گرد

خیلی از شغل هایی را که در گذشته بوده به طور حتم در فیلم ها و سریال های قدیمی دیده اید. شاید یکی از مهم ترین شغل ها «شهر فرنگی» بود. در دورانی که از اینترنت و شبکه های تلویزیونی خبری نبود، خیلی ها از دریچه شهر فرنگ، دنیا را تماشا می کردند.
آقای تهامی در این باره می گوید: «آن زمان ما یک ریال می دادیم و می توانستیم از شهر فرنگ استفاده کنیم، در واقع این کار جزو کارهای نمایشی به حساب می آمد.»

به گفته آقای عکاس باشی دیگر این روزها در گوشه و کنار خیابان، مردی را نمی بینید که با شهر فرنگ خود انتظار مشتریان را بکشد و این شهر فرنگ ها را امروز در موزه ها می توانید از نزدیک تماشا کنید.

«از شغل های جالب دیگری که مردم مراجعه زیادی به آن داشتند سفیدگری بود. در آن زمان از ظروف کریستال و ملامین خبری نبود وشاید اگر در جهیزیه مادر بزرگ ها دقیق شوید، متوجه خواهید شد که در گذشته خانم ها بیشتر از ظرف های مسی برای پخت و پز استفاده می کردند. در نتیجه پس از مدتی ظرف های آنها سیاه می شد و رنگ می باخت. اینجا بود که خانم ها برای سفید کردن ظروفشان، آنها را به دستان تلاشگر سفیدگرها می سپردند، سفیدگر هم با فلز قلع شروع می کرد به ساییدن ظرف ها و به قدری روی آنها کار می کرد که در نتیجه ظرف رنگ نقره ای خود را بار دیگر پیدا می کرد.»

به گفته آقای تهامی، شاید در دوره ما برای خرید نان و ماست به مغازه مخصوص آن می رویم اما در دوران قدیم این نان فروش ها و ماست فروش ها بودند که به محله ها سر می زدند و نان و ماست مورد نیاز مردم را به آنها می فروختند، کاری که دیگر این روزها به این سبک وجود ندارد.

شغل های پدران ما در گذشته


از میراب ها تا لاسکافروش ها

«میراب» شغلی بود که در گذشته کارایی بسیار زیادی داشت چرا که در قدیمالایام از لوله کشی آب و فاضلاب خبری نبود.

«آن زمان آب مصرفی مردم، آب جوی ها بود که استفاده از این آب باعث می شد مردم بسیاری از اوقات دچار بیماری های مختلفی مثل کچلی، سالک و ... بشوند، به همین خاطر شغل میراب ها شکل گرفت. آنها با یکسری وسایل خاصی که در اختیار داشتند، آب جوی ها را به آب انبار خانه ها هدایت می کردند تا مردم از آب های ذخیره شده در آب انبار خانه خودشان استفاده کنند و کمتر به مریضی دچار شوند.»

البته آن زمان به خاطر مشکلاتی که مردم برای استفاده از آب داشتند عده ای هم با درشکه های مخصوص به محله های مختلف سطح شهر می رفتند و آب را در قبال گرفتن پول، سطل به سطل به مردم می فروختند. این درشکه ها در میان مردم به درشکه های آب شاهی معروف بود و حتی به گاری آن هم می گفتند گاری آب شاهی». این شغل ها تا زمانی دوام آوردند که لوله کشی در تهران رایج نشده بود اما در دهه 30 که لوله کشی مشکل آب مردم را حل کرد دیگر این شغل ها برای همیشه با مردم خداحافظی کردند.

«دکه های یخ فروشی هم یکی دیگر از شغل های رایج آن زمان بود. به هر حال مردم به یخچال دسترسی نداشتند و در گرمای تابستان نیاز داشتند که خنک شوند و گلویی تازه کنند. به همین خاطر در سطح شهر شما می توانستید دکه های یخ فروشی را ببینید که در حال تکه کردن و عرضه یخ به مردم هستند.»

در دورانی که مردم برای داشتن آب تمیز و خوراکی های خنک در حسرت بودند بعدها شغلی شکل گرفت به نام «آلاسکافروشی». آلاسکا را همه با عنوان منطقه ای سردسیر می شناسند. در آن زمان هم فروشندگانی بودند که نوعی بستنی مخصوص یخی با عنوان آلاسکا را به مردم می فروختند. «آلاسکافروش ها یک چرخ داشتند که بستنی ها را داخل آن می گذاشتند و به قیمت یک قران به مردم می فروختند.»



هم دلاک هم دندانپزشک

در این میان خیلی ها هم هستند که از منسوخ شدن بعضی از شغل ها ناراحت می شوند. به خصوص پدربزرگ ها و مادربزرگ ها. حمامی یا همان گرمابه داری یکی از این شغل هاست اما الان اگر در شهر بگردید به ندرت می توانیدشاهد یک گرمابه در محله تان باشید، چرا که دیگر همه مردم در خانه های خود صاحب حمام خصوصی هستند.

جالب است بدانید یکی از شغل های مرسوم در گذشته دندانکشی بود، البته تصور نکنید این کار را دندانپزشکانی متخصص انجام می دادند. «دندان کشی را دلاک ها برعهده داشتند. زمانی که مردم احساس درد در دندانشان می کردند به حمام می رفتند یا دلاک به خانه شان می آمد و دندانشان را از جا می کند.»

 

شغل های پدران ما در گذشته



شب های زمستان، پای کرسی

«از شغل هایی که امروزه دیگر وجود ندارد یا کمرنگ شده است نفت فروشی و گاز فروشی است. نفت فروش ها، نفت مورد نیاز مردم را در بشکه های 20 لیتری نفت می ریختند و به دست مردم می دادند.»

به گفته آقای تهامی حتی گازفروشی تا دهه های پیش بسیار مرسوم بودو مردم گاز مورد نیاز خود را از گاز فروش ها تهیه می کردند، گاز فروش ها کپسول هایی را با گاز پر می کردند ودر اختیار مردم قرار می دادند.

یکی دیگر از شغل های شناخته شده در میان مردم ذغال فروشی بود، به هر حال مردم به جای استفاده از بخاری و شوفاژ و شومینه مجبور بودند از کرسی در زمستان ها استفاده کنند. «همین کرسی باعث می شد که خانواده ها پس از کار روزانه دور یکدیگر جمع بشوند، خشکبار و میوه بخورند و شب آرامی را پای کرسی پشت سر بگذارند، کرسی که ذغال آن را ذغال فروشی محل می آورد و گلوله های ذغال را در پاکت هایی مخصوص به مردم می فروخت.»

شب های چهارشنبه سوری یکی از شب هایی بود که ایجاد شغل مقطعی می کرد. کاری که امروزه وجود ندارد. آقای تهامی برایمان تعریف می کند که هر سال با آمدن چهارشنبه سوری، عده ای از جوان های شهر خارفروشی می کردند.

«آن زمان چهارشنبه سوری ها، کسی ناراحت نمی شد و از ترقه و نارنجک خبری نبود. مردم در این روز تنها از روی هیزم های آتش زده می پریدند. به همین خاطر عده ای از جوان های شهر هر ساله به بیابان های اطراف می رفتند و بوته جمع می کردند و برای فروش به شهر می آوردند، کاری که امروزه دیگر وجود ندارد.»

 

شغل های پدران ما در گذشته


زالوفروشی

حتما برای یک بار هم که شده برای فرزند کوچکتان تخم مرغ شانسی خریده اید، بچه ها با باز کردن این تخم مرغ ها هم می توانند خوراکی داشته باشند و هم جایزه. در واقع هیجان این جایزه های شانسی، بچه ها را سر ذوق می آورد و حسابی غافلگیرشان می کند، در گذشته هم فوتینافروش ها بچه ها را حسابی ذوق زده می کردند. بچه ها با پرداخت پول می توانستند به انتخاب خودشان یک جعبه را انتخاب کنند که معمولا از داخل این جعبه ها خوراکی هایی مثل مخلوط آرد نخودچی و شکر یا انگشتر و وسیله های تزیینی کوچک پیدا می کردند. «فوتینافروش ها را در سطح شهر به راحتی می شد دید. آنها در هر مسیری که بچه ها و خانواده هایشان بیشتر تردد داشتند پاتوق می کردند تا جایزه های پنهان شده در جعبه های شانسی را به آنها بفروشند.»


آقای تهامی می گوید یکی از شغل هایی که در گذشته رایج بودت و خودش در دوران کودکی اش به وفور آن را دیده است شغل زالوفروشی بوده. «در گذشته – و حتی اکنون – عده ای برای درمان بعضی از بیماری ها از زالوها استفاده می کردند، چرا که معتقد بودند زالوها خون کثیف را می مکند وبرای درمان بیماری های عفونی یا دُمل بسیار کاربرد دارنند. این بود که زالوفروش ها، زالوها را در شیشه های مخصوصی جمع می کردند و به مشتریان خود می فروختند.

البته در کنار این شغل، شغل حجامت هم وجود داشت، شغلی که امروزه به صورت تخصصی تر به آن پرداخته می شود اما آن زمان یک نوع طب سنتی به حساب می آمد که افرادی خاص حجامت مردم را به دست می گرفتند. «آنها پشت بیمار خود تیغ می انداختند تا خون کثیف او از بدن خارج شودت یا خانم هایی بودند که از طریق بادکش کردن، این کار را برعهده داشتند.»



آب حوض می کشیم

آب حوض کشی هم از دیگر حرفه هایی بود که در گذشته حسابی بازارش داغ بود چرا که آن زمان، مردم در حیاط خانه شان حوض داشتند و ماهی در آن می انداختند. پس از مدتی آب حوض فاسد می شد و اینجا بود که پای «آب حوض کشی»ها به خانه های مردم باز می شد. «آنها با استفاده از سطل شروع می کردند به خالی کردن آب حوض و سپس حوض را شسته شده و تمیز تحویل صاحبخانه می دادند.»

آقای تهامی معتقد است خیلی از این شغل ها را فرهنگ قناعت به وجود آورده بود، چرا که مردم به دلایل متعددی مجبور بودند تا حد امکان از وسیله ای که در اختیارشان بود، استفاده کنند. مثلا شاید امروز با لب پر شدن یک لیوان، شما آن را داخل سطل آشغال بیندازید اما در گذشته اگر یک چینی می شکست از آنجا که چینی ظرف بسیار گرانی محسوب می شد و خانواده ها سخت می توانستند نمونه دیگری از آن را خریداری کنند، کار را می سپردند به کاردان.

«چینی بندزن ها نقششان همین بود که اول جاهای شکسته ظرف را به هم می چسباندند و سپس با وسیله ای مثل منگنه، قسمت های چسب خورده را به هم منگنه می کردند تا محکم کاری کرده باشند.»

پینه دوزها هم کارشان بی شباهت به چینی بندزن ها نبود، با این تفاوت که آنها قسمت های پاره شده لباس مردم را با پارچه ای دیگر وصله پینه می کردند.

شغل های پدران ما در گذشته


«به خوبی یادم هست که قدیم تر وقتی شلوارم پاره می شد مادرم آن را به پینه دوز می داد، مهم نبود که پینه دوز از پارچه و رنگ دیگری برای آن قسمت پاره شده استفاده کند. تنها چیزی که اهمیت داشت این بود که از آن شلوار بشود بار دیگر استفاده کرد